شاهزاده خانومی که نمی خندید

متن مرتبط با «می میرم بابک جهانبخش» در سایت شاهزاده خانومی که نمی خندید نوشته شده است

نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی، تا در میکده شادان و غزل خوان بروم*

  • دیروز به پسری که سیب می خورد گفتم می خوام ازت یه چیزی توی وبلاگم بنویسم ولی نمی دونم چی. گفت بنویس داریم می ریم بستنی بخوریم. بهش گفتم آخه من روزمره نویسی نمی کنم، بیشتر چیزای غمگین می نویسم. گفت خب بنویس داریم می ریم تو قبریستون بستنی بخوریم، غمگین می شه.  حکایت زندگی منم همینه. خو کردم به غم و درد, ...ادامه مطلب

  • سرزمین های دور

  • دو سال پیش می دونستم دارم توی بعد مکان جابجا می شم. از جایی به جای دیگه ای توی این دنیا می رفتم. امروز، درست همین امروز مهاجرت باورم شد. باورم شد مهاجرت تنها جابجایی توی مکان نیست که زمان هم با تو جابجا می شه . نه به عقب و نه جلو،که به نقطه ی نا معلومی توی ساعت هستی که دلتنگی ها روی عقربه اش آویزونن. توی همون نقطه ی نامعلوم هزار بار و هزار بار این عقربه جلو عقب می ره. خاطره های دو سال پیش کم کم همرنگ خاطره های قدیمی می شن و دلت برای برادرت همون قدری تنگ می شه که برای مادر از دست رفته ات. توی نقطه ای از جهانم که از اون دنیا و این دنیا به یک اندازه دورم. جایی ام که نه دستم به آدم های این دنیا می رسه نه اون دنیا. کسی ام که توی هر دو دنیا آدم دارم برای دلتنگی. عقربه ی سنگین این مهاجرت از شونه هام آویزوونه. دلم تنگه و اسکایپ درمان این دوری نیست. دلم تنگه توی مقیاس همین دنیای جدید، همین که انیشتین باید براش نظریه ای می نوشت. که چطور بعد از چند سال این قلب به نقطه ی نامعلومی پر می کشه و هزاران تکه می شه، که چطور زمانی، توی نقطه ای از جهان، اونقدر همه چیز دور و بی بعد می شه که خیال هم نمی تونه, ...ادامه مطلب

  • من بی تو اندوه آزادی هزار پرنده ی بیراه را گریسته بودم و تو نمی دانستی...

  • دید من شاسکولم ، امروز برام نوشت که می دونم که تا حالا اونجور که باید بهت نگفتم اما ive fallen for you without a doubt و اینکه هیچ وقت به دختر دیگه ای اینجور اهمیت ندادم و هیچ وقت نخواستم که با کسی زندگی کنم. براش نوشتم منم دوستت دارم . و تا اینجا همه چیز اینقدر دور از واقعیت نبود. تا اینکه گفت می خوام برای بچه های ایژنی asian ای که به فرزندی قبول می کنیم اینا رو تعریف کنم. این ایده ی من بود  که بچه ها چینی و کره ای بگیریم که اینقدر خوشگلن. چند بار پرسیده بود واقعن تو نمی خوای بچه بیاری؟ گفتم نه. گفت چرا ؟ گفتم من ژن بدی دارم. واقعن نمی خوام به کسی منتقل کنمش. بی چونه ی اضافی قبول کرده. اینجا دیگه همه چیز الکی شده بود. شبیه به قصه ها. همه چیز ایده آل. نشستم به گریه. خوشحالم گریه می کنم. ناراحتم گریه می کنم. توی خوشحالی هام یه اندوهی هست . این واقعیت که منم فرصت دارم تا روزی مثل باقی آدم های دنیا زندگی نرمال داشته باشم، یه غمی توش هست . یه اندوهی . همون اندوه لعنتی" آزادی هزار پرنده ی بیراه". من همون اندوه آزادی هزار پرنده ی بیراهم. من  همون اندوهم.اما این رویا رو نگ, ...ادامه مطلب

  • کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم،برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد،آفتاب دیدگانم سرد می شد

  • برای کلمه ها دلتنگم. برای خودم، وقتی می نوشت. وقتی توی زندگی روزمره و گرفتاری هام غرق می شم نمی تونم بنویسم. در واقع الان مدت هاست که دیگه نمی نویسم. زمانی دوست داشتم اینجا تمرین نوشتن کنم. اما جز اراجیف چیزی نگفتم. توی منگنه ی بزرگی که سال هاست نشستم، برای تسکین موقتی دردها، برای سبک شدن های لحظه ای هر چی به ذهنم امد نوشتم و خوابیدم و صبح دوباره سنگین تر از قبل بیدار شدم. توی زندگی  روزمره غرق شدم واقعن،کار و درس و دندون درد و مشکلات بانکی و مسافرت و پایان نامه و دوصت پصر خارجی. خودم رو خفه کردم با زندگی . و راضی ام. سال ها شرایط بدی داشتم . روز های بدی رو گذروندم ولی تغییرش دادم و این رو به خودم مدیونم. با ساز زندگی می رقصم. یه روز حالم خوبه و یه روز بد . یه روز امیدوارم و یه روز به زور خودم رو از تخت بیرون می کشم. آدم نیمه موفقی هستم. معمولن به نیمه ی چیزهایی که می خوام می رسم و این بد نیست. اصولن دست آوردهای من ورژن ناقصی از رویاهایی هست که می شد داشته باشم ولی نداشتم. نصفه ام. کاش نوشتن بلد بودم. اون وقت به جای نوشتن "نصفه ام" می تونستم بگم چمه. بگم کجای کارم نیمه ت,کاش چون پاییز بودم,کاش چون پاییز,كاش چون پاییز بودم ...ادامه مطلب

  • می رم با اینکه عاشقت هستم/ با اینکه چشمای تری دارم / ای کاش بفهمی که برای تو/ آرزوهای بهتری دارم

  • تو ماشینش بهش گفتم" قربونت برم". گفت یعنی چی ؟ گفتم شما کلمه ای ندارین مناسب باشه. گفتم خیال کن i like u too much. بعد دیدم مناسب نیست اینم. گفتم یعنی i wanna die for you اما نه به طور جدی. یاد گرفت. چند بار با اون لهجه اش  گفت گربونت برم. منو رسوند جلو در خونه ام. خداحافظی کردیم اومدم پایین. رفت جلوتر شیشه رو کشید پایین داد زد : گربونت بررررم کو///نی. :دی :دی  منظورش حالا این بوده که قربون کو///نت برم . ,می میرم بابک جهانبخش,واست میمیرم با صدای گروه سون,میمیرم و مرگ باورم نیست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها